من نمی خوام پیش داوری کنم ولی فعلا داده هایی که دارم رو مینویسم تا ببینم چقد به واقعیت وگرفتن نتیحه نزدیکه
۱_زن در شرایط خیلی بهتری از مرد زندگی میکرده
۲-ازدواج انها سنتی بوده،
۳_هردوتحصیلکره هستند
چرا حرف مرد مرتب چکش وار به سرم میخورد، من مشکلی ندارم تو وحشتناکی، ایا مرد خود را در جای دیکری امتحان کرده، ایا مرد خیانت کرده
در این صورت ایا زن طلاق بگیرد؟
اصلامن میتونم کمک کنم
پس چرا مرد اینقدر ارام هست؟؟؟
دلم میخواهد تمام انچه زن با هق هق گفته را واگویه کنم تا بتوانم قضاوت کنم وراهکار دهم، چرا پس زن اینقدر میسوزد، چرا نمیرود، چرا مرد اینقدر ارام است؟؟؟؟؟؟
چرا من نمی توانم فعلا فراموشش کنم
زن مورد بحث را نصیحت کردم، تا کی توان جنجال را داری، فرزندانت بزرگ شده اند، ومرد غیر قابل آنچه تو می خواهی، یا تحمل وهیچ نگو، یابرو وجان و روانت را نجات بده،
زن نمی توانم بروم، به کجا بروم، چگونه میتوانم از پس مشکلاتم بدون مرد برایم، حتی ادم اگر یک مرد معتاد هم بالای سرش باشد، دراین جامعه ارامش بیشتری دارد،......
زن ضجه میزد واشک میریخت وصحبت میکرد، ومرد خوابیده بود واستراحت می کرد،
توان دیدن نداشتم بیرون زدم.