دوستانه
دوستانه

دوستانه

فکر

در خیابان راه میرفتم پرسش زن در مغزم جولان میداد(، ایا من وحشتناکم)؟؟؟ سالهای سال مشکل اونجوری داشتیم، از شب اول، بهش روحیه میدادم، تو قوی هستی، چقد عالی هستی، ودر مقابل عدم تمایل او، سکوت میکردم، تا اینکه از دوستم پرسیدم، شما چگونه اید؟ وچند وقت؟؟؟ از جوابش بسیار بسیار متحیر شدم، ما در مقابل انها صفر هم نبودیم، از دیگران خیلی خیلی سیکرت سوال کردم، هیچکس مثل ما نبود، دکتر رفتم وخیلی شرماگین سوال کردم، او نیز توضیحاتی داد، وتوصیه بااعمالی جهت تحریک، همه را انجام دادم، همسرم مرا پس میزد، یا می گفت، امشب شب شهادت است، با اینکه نماز نمی خواند، فردا شب فلان است، زن به پاسخگوی مذهبی زنگ میزند که همسرم اینگونه میگوید، پاسخگو می گوید: شهادتها  وایام سوگواری مهم  هستند، ولی شما نباید، علایق  شرعی خود را معطوف به این مسائل بکنید، زن پاسخ را به مرد میدهد، مرد زیر بار نمیرود رفتار خودرا ادامه میدهد، زن می گوید، مستاصل بودم از یکطرف، جوانی وازیکطرف حس تحقیر، دگرگونم کرده بود....  
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.