دوستانه
دوستانه

دوستانه

خدایا

برای هزارمین بار که احساس  حماقت بهم دست میده.یعنی من کی باید عاقل بشم یعنی چه اتقاقی باید بیفته؟؟؟؟؟

که من یه ذره عاقل بشم.احساساتم کنترل کنم؟عقل رودر اولویت قرار بدم.خدایا منو بیدار کن.خواهش می کنم

دونفر آدم متفاوت..ولی یه احساس

سال اولم بود که این مدرسه کار می کردم.یه دختر سال اولی ننر ولوس بی ادب واهل آرایش خیلی خفن وگوشی این جور چیزها بود.باهم خیلی سر وکله زدیم اون سال.تمام مواد تجدید شد ناگفته نماند که مدیر ها ومسؤل ثبت نمرات با تبانی همدیگه تلاش کردن قبولش کنن ونمره 5/.شوبهش۱۰ بدن ولی معلمها فهمیدن .دختر هم پروندشو گرفت رفت یه مدرسه دیگه اونجا هم ظاهرا درس نخوند وازدواج کردومابا نفرت از هم جداشدیم.

اپیزود دوم:

منو مهرک خیلی دوست داشتنی با هم اشنا شدیم .مهرک هم توی همون کلاس بود اینقدر تلاش کرد ،تامن بهش توجه نشون دادم اینقدر یه کارهایی کرد تا من بهش اجازه دادم ، روبطش از معلم دانش اموزی فراتر بره .اونم با کلی احتیاط .

اپیزود سوم:

سالها گذشت دختر اولی  وتوی خیابون دیدم  بازهم زیر چشمی و سرد از کنار هم گذشتیم.

حس کردم محبت به مهرک چه فایده داشت؟ الان هم اگه منو مهرک از کنار هم توی خیابون رد شیم بدتریم لااقل با دختر اولی احساسمون واضح .ولی با مهرک چی همش دروغ.درویی...ناراحتی .اشک منو در آورد چند بار...

محبت، وقت گذاشتن برای دیگران چه فایده داره..؟؟؟؟.... اینقدر که مهرک به من آسیب زد هر گز اون دختر اولی نزد .

تغییر

وقتی دیدمش خیلی تعجب کردم.برای من خیلی تغییر کرده بود قیافش ،رفتارش خلاصه اونی نبود که قبلا دوسش داشتم ،روز به روز داره سادگیشو از دست میده ،دیگه اون دختر کوچولوی دوست داشتنی نبود،دلم برای اون دختر کوچولو خیلی خیلی تنگ شده،با چشمایی که مرتب دنبال تایید من بود ،یا نگرانیم براش مهم بود.

البته این طبیعیه ،با اتفاقاتی که افتادورفتار های اخیر،دوری،بیداری،بزرگ شدن،جایگزین واقعی پیدا کردن.....

باهمه این ها من دلم برای اون روز ها خیلی تنگ شده.....