دوستانه
دوستانه

دوستانه

اتوبان

صبحها وظهرها از یه اتوبان خیلی خلوت میرم مدرسه،هوای بیرون سرده،ولی من حال خوبی دارم موزیک روشنه،خیلی هم تلاش نمی کنم تند برم،یاد روزایی می فتم که چقدر توی سرما ،گرما،منتظر ماشین میشدم وقتی می رسیدم مدرسه 

تازه باید گلای کفشمو پاک می کردم همیشه هم دیر میرسیدم 

                

 روزای بد وخوب می گذرن ،توراه باخودم فکر کاش اونوقتا ،یا قبل تر از اون ،ماشین داشتم.

فرایند فراموشی

فراموش کردن مطمئنن اتفاق می افته اولش فکرمیکنیم امکان نداره من فلان قضیه،فلان آدم رو فراموش کنم ولی وقتی دیداری در کار نباشه حتما اون واقعه واون آدم فراموش میشه.

بعضی وقتا می خواییم فراموشی رو ،ولی خیلی دیر،تا ذره ذره آبمون نکنه اتفاق نمی افته ،ولی بلاخره  تموم میشه،انوقته که به روزایی که حرص می خوردیم با دیده افسوس نگاه میکنیم،ولی این فرایند اتفاق می افته،دیرو زود داره سوخت وسوز نداره.


صبح هاکه دارم میرم مدرسه کلی مطلب تو ی ذهنم میا د که بنویسم .ولی بعدا همش فراموش میشه.