یه روزی ازچشم گفتنها لذت می بردم می دونستم یه مقدارش دروغ واغراق ولی برام جالب بود وبلاخره یه کمیشو باور می کردم
،ولی الان فقط یه خنده زورکی می کنم وتظاهر به باور
،همه چیز عوض شده،چقدر بده وقتی حرمتها شکسته میشه
،دیگه درست نمیشه ،مرتب با خودم واگویه مثبت می کنم
ولی این واگویه هارو باور ندارم .
هیچ وقت نتونستم به خودم دروغ بگم وبتونم
بین قلبم وعقلم فاصله بندازم همیشه لو رفتم.
چقدر رابطه های غلط بد هستن ،وچقدر بد
یه زمانی از اینکه برگه بدم مث بچه ها ذوق می کردم ولی امروز حسم خوب نبود ذوق نمی کردم،قلبم روشن نبود هیجان نداشتم ،فکر می کنم همه چی یه دروغه ،دیگه خیلی چیزا برام مهم نیست .خنده هام از ته دل نیست ،می خندم که فقط عکس العملی نشون داده باشم ،این احساسهامو دوستشون ندارم،میدونستم که یه روزبه اینجا. میرسم برای همین هیچیو جدی نمی گرفتم
می خوام خاطره بنویسم ،با خودم مرور می کنم که چی بنویسم،یاد
بلاگفا که می افتم منصرف میشم.تمام مطالب خاطرات ،همه پَر
ولی می خوام اینجا فقط مطالب مثبت ،خاطرات شیرین بنویسم
،احوالات منفی ممنوع.
سلام امروز حالم خیلی خوبه می خوام یه صبح پر انرژی رو
شروع کنم وبه همه انرژی مثبت بدم .خدایا سلام کائنات سلام
.لطفا انرژی مثبت منو هزار برابر کنید
آدمها سلام