دوستانه
دوستانه

دوستانه

چشم ،لبخند

یه روزی ازچشم گفتنها لذت می بردم می دونستم یه مقدارش دروغ  واغراق ولی برام جالب بود وبلاخره یه کمیشو باور می کردم
 ،ولی الان فقط یه خنده زورکی می کنم وتظاهر به باور
 ،همه چیز عوض شده،چقدر بده وقتی حرمتها شکسته میشه
 ،دیگه درست نمیشه ،مرتب با خودم واگویه مثبت می کنم
 ولی این واگویه هارو باور ندارم .
هیچ وقت نتونستم به خودم دروغ بگم وبتونم
 بین قلبم وعقلم فاصله بندازم همیشه لو رفتم.
چقدر رابطه های غلط بد هستن ،وچقدر بد

  که میدونی غلط وبازم ادامش میدی،اون وقتها می ترسیدم
 ،می ترسیدم یه اتفاق بد بیفته می ترسیدم
 توی آیندش تاثیر منفی بذاره ولی افراطش باعث شد
 ،که زود همه چی دست به دست هم بده ،
از یک طرف خیلی خوب شد ،خیلی خیلی هم خوب شد
 ،ولی از یک جهت دیگه یه چیزیکه همیشه برام اثبات شده دوباره تکرار شد اینکه به هرکسی محبت کردم آخرش یه چیز  دیگه شد ،حتی این مورد کودکانه ،
می دونم خدا هی منو آزمایش می کنه من هی رد میشم ،خب  من همینم اگر خودش کمکم نکنه بازم رد میشم.قراره خاطرات خوب بنویسم ،اینا هم خاطرات خوبن دیگه 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.